☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

•★♥هم خاطراتم و مطالب طنز در ضمن به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم♥★•
☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

•★♥هم خاطراتم و مطالب طنز در ضمن به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم♥★•

خلافی که تو که مدرسه کردی؟

سلام بچه ها این عکس رو خودم درست کردم

میخوام از خلاف هایی که کردم بگم سوم راهمای بودم معلم حرفه میخواست فصل 7،8 رو امتحان بگیره ما هم رفتیم گفتیم وقت نکردیم بخونیم اونا هم گفتن بی خود باید بخونید

عاقا ماهم گفتیم باشه چشم بشینید تا بخونیم

هیچی دیگه با بچه ها هماهنگی کردیم از کلاس 15 نفره 7 نفر یعنی خودم ،معصومه همون که اسم وبش جای برای خنده

هستش ،زهرا،غزل و.... سفید دادیم اول از همه مون شکیلا پاشد ما هم پشت سرش

عاقا چشم تون روزه بد نبینه زنگ بد به زهرا مدیرمون گفت یاقی

این قدر دعوامون کردن آخه امتحان پیش ترم بود و دیگه مطمئن بودیم حرفه رو صفریم داشتیم

منم از موقعیت استفاده کردم یاد بدبختیام افتادم و گریه کردمخودمون رو دلداری میدادیم که شهریور بهتره و اینا حالا جالب تر معدل من و زهرا و غزل 20 شد

سوم راهنمایی برای معلم هام خیلی زبون درازی کردم در حدی که با یکی شون دعوا خیلی شدت گرفت

حالا نوبت شماست


نظرات 37 + ارسال نظر
ارمیتا یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 12:58 http://27armita.blogfa.com

کلاس سوم ابتدایی بودیم زنگ ورزش قرار بود ما را ببرن باشگاه ولی نبردن ما هم 11 نفری از مدرسه فرار کردیم رفتیم تا سر خیابون که یهو ناظم مون ما رادید هیچی دیگه قول دادیم دیگه از این کارا نکنیم اونا هم گفتند باشه تازه به اولیا مونم چیزی نگفنتند

yasaman شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 19:52 http://1999love.persianblog.ir

نظرت در باره تبادل لینک چیه

موافقم

بانو چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 18:58 http://my-room.blogsky.com

سلام
وبت خوبه جالبه...
من یه بار سر کلاس ریاضی گسسته نرفتم و نشستم زیست خوندم و تست زدم!
هیچی دیگه فقط غیبت خوردم...سال آخر بود زیاد برام مهم نبود غیبت و اینجور چیزا...
هنوزم که هنوزه پشیمون نیستم که رفتم رشته ریاضی و کنکور تجربی دادم...
موفق باشی

مهسا چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 14:30 http://mahsafunny.blogsky.com

ببخشید خاطره جون من یادم نبود که مو هات بلنده توبلاگ مرضیه هم نوشتم اگه ببخشیدی یک نظر بهم بده

نمی بخشم

مهسا سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 12:17 http://mahsafunny.blogsky.com

با معلم دعوا کردم معلم حرفه کار عملی انجام داده بودم گیر داده بود تو انجام ندادی گفت الان بهت 6 میدم از 12 نمره منم گفت 0 بده ولی اخر 20 گرفتم معدلم شد 19/90

asal دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 17:00 http://puch-18.blogfa.com

ohom
doa koni kho?

ok

Atieh دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 15:29

موقعی که آلبوم حباب محسن یگانه اومده بود بیرون یکی از بچه ها برام خرید و تو مدرسه بهم داد!!!!!!!
فک کن،منو ناظم قششششششششنگ می شناخت،اگه می فهمید واویلا بود!

علی دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 13:58 http://rearward.abarblog.ir/

زدم وسایل آزمایشگاه مدرسه رو داغون کردم از عمد نه موقع آزمایش جوش شیرین و ... ترکید

mona یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 18:42 http://3noghtestan.blogsky.com

میگم چه قدر بچه شر داشتیم ها!!!!!!!!!

اوهوم

saghar یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 14:05

Hany یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 13:44 http://www.sweetlife-14.blogsky.com

امممم ....راستش زیادن بخوام همشو بگم باید یه وبلاگ جدید بزنم
ولى خب یکى از آخریاش این بود که به مقعنه ى معلم هنرمون وقتى پشتش بهم بود،یه پاپیون سنجاق کردم
ولى نامرد یه نمره از کارنامه ام کم کرداصلاً تقصیر من بود اون تابلو به اون قشنگى براش کشیدم

saghar یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 11:02

bekhodarast migamba 3 ta az dostamon miraf tim sar be sare nazememon mizash timnazememon bad akhlagh nabod onam lopemono mikeshid

آنیسا یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 08:24 http://ashkoatash.blogfa.com

سلام
اووووووومممممممم
خب چارچرخ مدیرمونو با چاقو پنچر کردیم
اول دبیرستان بودیم
پیش منم بیایا

بعد دعوا تون نکرد؟

saghar یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 01:24

baba ma ke tarof nadashtim lope nazememon ro mikeshidim

ناظمتون!!!!!!!
:D

mona شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 23:29 http://3noghtestan.blogsky.com

نمیگفتی یادش اومد فرشته نمیفهمید ها!!!!!!!

اوکی

asal شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 17:27 http://puch-18.blogfa.com

kodom?
hamon ke tozih dadi are omad

عزیزم توی همون کدی که بهت دادم نمیشه تیتر رو مشخص کرد باید بری توی عکسی که میخوای شکل بنرت باشه تیترت رو بنویسی روی عکست

asal شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 17:22 http://puch-18.blogfa.com

na fahmidam azizam merci

کدوم قسمتش رو؟

Asal شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 14:53 http://Puch-18.blogfa.com

E be manam yad midi

الان

mona شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 14:39 http://3noghtestan.blogsky.com

ها یادم اومد:))
راستی یه چیزه دیگه رو هم الان یادم اومد برا المپیاد آزمیشگاه که قبول شده بودیم با بچه ها کله کلاسا رو به هوای تمرین می پیچوندیم اصن یه حالی میداد!!!!!!

یادش اومد

sajedeh شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 14:39 http://www.khalegh80.blogfa.com

سلام.وبلاگ زیبایی داری.به وبلاگ من هم سر بزن.اگه خواستید وبلاگ شما رو لینک کنم وبلاگ من رو با نام خدا منتظر من است لینک کنید و در قسمت نظرات وبلاگم به من بگویید که شما را با چه نامی لینک کنم.

لینکی گلم

فرشته شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 14:36 http://sunshine77.blogsky.com

البته ما این روزا هفته ای 3 جلسه پژوهش داریم ولی چون کلاسش رسمیت نداره و نمره هم نداره جلو معلم می شینم یا زبان می خونم یا مجله دانستنیها می خونم خوردن هم که یه چیز عادی شده...برنامه داریم که بشینیم دسته جمعی اسم فامیل بازی کنیم

راحت باش

فرشته شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 14:31 http://sunshine77.blogsky.com

در خطاب به مونا:بابا همون امتحان ادبیاته که سر میزیا رو جاها شون رو عوض کردن...یادت نی؟؟

الان دیگه باید یادش بیاد

asal شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 13:58 http://puch-18.blogfa.com

salam azizam.logoto ki sakht barat?

خودم ساختم

سارا شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 10:01 http://nafasman.abarblog.ir/

یه روز منو سه تا از دوستام با معلمون که چند سالی از ما بزرگتر بود قرار بود برای تولد یکی از بچه ها ناهار بریم بیرونو و براش تولد بگیریم (تولد مرضیه معلمون هم هفته ی بعدش بود)
قرار بود بعد از اتمام مدرسه روز 5شنبه بریم ما تا ساعت 12 کلاس داشتیم ولی معلمون باید تا 3 میموند هیچی کلاس ما که تموم شد ناظمه گفت برین خون هاتون اقا ما موندیم هاجو واج من دست دوستم زهرا رو گرفتم و بردمش بیرون اون دوتایه دیگه هم نشستن دم در مثلا چون نیومدن دنبالشو اونا منتظرن مامانو باباهاشون منو زهرا تا سه تو خیابون راه می رفتیم دیگه پام درد گرفت رفتیم تو پارک نشستیم تا اومدن دونبال ما دوتا بعد رفتیم البیک کیک گذاشتیم وسط 5تایی شروع کردیم به خوردن بعدش هم کادو هاشون رو دادیم ناهار خوردیم و اومدیم بیرون بعد سال بعدش معلم رو بیرونش کردن
من لینکت کردم اگه دوست داشتی منو با اسم وبم لینک کن

لینکی جیگر

پروفسور شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 00:41 http://otagham.blogsky.com

حرف زدن و خوراکی خوردن سر کلاس و تقلب و درس نخوندن که عادیه دیگه گفتن نداره!
کلا چیز خاصی مدنظرم نیست!
ولی سوم راهنمایی که به بهونه ی فوتسال کلاس میپیچوندیم خیلی فاز میداد!!! همچنین مورچه خوریمون سرکلاس!!!

آره یه بار هم من و معصومه میخواستیم بریم دست شویی یه دفعه یر از زمین والیبال در آوردیم

mona جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 23:59 http://3noghtestan.blogsky.com

فرشته تو کی بدونه من تقلب کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خرچه من که کنارت بودم چجوری میگه بغل دستی نداشتم:((

آخه ی تو رو یادش رفت

فرشته جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 21:57 http://sunshine77.blogsky.com

تقلب که یه چیز عادیه ولی من سال دوم این عمل رو به اوج رسونده بودم...امتحان ادبیات ترم بود بعد من میز دوم بودم بقل دستی نداشتم جلوم هم خالی بود و روبه رو میز معلم بودم و ناظممون مراقب بود هیچی دیگه سرتو درد نیارم من و پشتیم کل امتحان که خعلیم زیاد بود رو کاملا تقلب کردیم و از اون جایی که من در این درس در حد اپسیلون حالیمه همه رو تقلب کردم و نمرم از پشتیم بیشتر شد...نمی دونی چقد اون لحظه شیرین بود

مرضیه جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 19:24 http://parvaz650.iran.sc

ولی خداییش فکر کن مادوتا چقدر شبیه توپ فوتبالیم

آره همش در حال شوت شدنیم

مرضیه جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 19:01 http://parvaz650.iran.sc

کجا رفتی عجیجم؟

شیدا شوتم کرد

مرضیه جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 18:48 http://parvaz650.iran.sc

وایی من چقدر غلت املائی داشتم

عیب نداره من منظور رو گرفتم

asal جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 18:37 http://puch-18.blogfa.com

kodeto gozashtam azizam
bozorg tarin khalafam in bod ke
parde madresero atish zadam taze daro ham andakhtam ro sare modiremon
ama chon bache dars khon bodam ekhrajam nakardan

مرضیه جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 18:32 http://parvaz650.iran.sc

بابا من بخوام بگم توماره
عاغامنو دوتا دوست جونیام(زهرا و کوثر)از اول تا آخر کلاس حرف میزدیم البته بغل دستیمم که حوریا جون باشه(البته میشه بچه پسرداییه مامانم)همینجور حرف میزدیم اول اصلا اینجوری نبودیما ولی سال دوم شدیم بچه شلوغ مدرسه البته درسخونا فکر بد نکنید بعد یه روز منو زهرا باهم توافق میکتیم درس نخونیم اون روزم 4تا امتحان داشتیم به کوثر زنگیدیم گفتیم اونم نخونه حوریام که معمولا نمیخون هیچی دیگه رفتیم مدرسه زنگ اول از خوش شانسیه من منو معلن جلو نبرد زنگ دوم یه معلم گل دارم معلم علوم تجربیه انقدر منو دوسداره بهش کفتم ازم نپرس نپرسی زنگ سومم که حرفه داشتیم اصن من یه مغزیم حرفه رو تو کلاس یاد میگیرم اونم کتبی که زهرا پشت من میشینه کلنی تقلب و چک میکنیم برای هم زنگ چهارم تاریخ که اون روز از شانس من از همه(31نفریما)یه سوال میپرسی که سوال منم یه کلمه ای بود خلاصه اون روزو اصن یادم نمیره وای چقدر طولانی شد البته ما از این روزا زیاد داشتیما(دستم درد گرفت)

عزیزم ایول

mona جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 16:52 http://3noghtestan.blogsky.com

من با معلم شیمی فوق العاده مون خیلی شوخی کردم
یه بار نخ نا مرئی کشیدم از این ور تا اون وره کلاس ولی به پاش گیر نکرد جعبه پره گچ گذاشتم پایه تخته ولی رو ش نیافتاد کلا خیلی خوش شانس بود لامصب!!!!!
تقلب هم که خیلی عادیه اصن
...
یه بار هم رفتم تو سالن اجتماعات مدرسه مشاعره شرکت کرد به جای شعر ادبی وا ویلا لیلی خوندم جلو معائن و مدیر و بقیه بچه ها

به به

مریم جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 15:16 http://sooskesiah.blogsky.com

من اصلا نمیشناسمش!!!!

خب حالا خلافای خودم:
پنجم ابتدایی که بودم با زیپ کیفم در کمد آزمایشگاه رو باز کردم!!!!
اول و دوم راهنمایی هیچ وقت سر کلاس نمیرفتیم.کلاسو میپیچوندیم میرفتیم نماز خونه!!!!!
یه بارم توی سوم راهنمایی که زنگ تفریح خورد من که مامور کلاس بودم زدم روی میز و سارا(از غم نامردمی ها...) شروع کرد به رقصیدن و بقیه هم شلوغ کردن!!! از شانس بدمون کلاسمون طبقه اول بود نزدیک دفتر!!! وقتی ناظممون اومد سر کلاس به من گفت اسم بچه ها رو بنویس گفتم خانوم نمیدونم کیا بودن گفت یعنی چی؟! گفتم اخه خودم داشتم میزدم اونم میخواست انضباطمو کم کنه ولی با کلی التماس کم نکرد
هم چنین هر وقت که معلم نداشتیم میرفتیم پیش ناظممون که بگه چیکار کنیم و وقتی که اون با منو دوستم حرف میزد من از اول تا آخر بهش میخندیدم و اون هی بهم میگفت نخند ولی من بازم بهش میخندیدم!!!!!
کلا ما خیلی خلاف بودیم!!!!!
تازه یه بارم من ام پی 4 و فاطمه(دل تنگیهایم رو ببین)گوشی برده بودیم مدرسه دقیقا همون روز گوشی سه تا از بچه های کلاسمونو گرفتن ولی واسه ما رو نفهمیدن اون روز داشت قلبمون میومد توی حلقمون!!!!!
تازه اول راهنمایی که بودیم سر کلاس ادبیات عکسای گوشی فاطمه رو نگاه میکردیم ولی معلممون نمیفهمید!!!!
امسالم که رفته بودیم مشهد توی هتل پاسور بازی میکردیم که آخرشم سارا از دهنش در رفت و ما رو لو داد ولی معلما هیچی نگفتن!!!!!
و...

آورین

شقایق جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 14:58 http://pises.blogfa.com/

مرسی عزیزم نظر لطفته.اووووووف نمیشه بگم ابروم میره خلاصه بگم ما مدرسه رو نابود میکردم.

خلاصه ومفید

پگاه جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 14:48 http://harf-sb.blogsky.com

باند و بلندگو نماز خونه رو برداشتیم و رفتیم نمازخونه گوشی وصل کردیم بهش اهنگ گذاشتیم و رقصیدیم!!!

البته خیلی کارا کردم که حالا حوصلم نمیشه بگم.ولی خب این یکی خیلی بهم چسبید!!

جا منم خالی

هیلدا جمعه 1 شهریور 1392 ساعت 13:36

وقتی ب خاطر تیم والیبال مدرسه از سر کلاس جیم میشیم
معنی ها رو کم رنگ زیر کلمات عربی مینویسم
نمره ی کتبی ورزشم 1 شد ولی به خاطر تیم والیبال بهم 4 داد
هی قد خودما با معلم عربی قد کوتاه مون اندازه میگرفتم
وسط حیاط مدرسه دایره میشدیم و یه نفر وسطمون میرقصید
سر جلسه آموزش بهداشت که توی سالن اجتماعات بود نرفتیم و توی کلاس موندیم
که آخرشم یه سیلی از مدیر خوردم و بقیه بیشتر خوردن
من فق یه دونه
دیگه یادم نمیاد
ولی هست

به به ولی جرئت من از همه تون بیشتر بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد