☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

•★♥هم خاطراتم و مطالب طنز در ضمن به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم♥★•
☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

☺در این وبلاگ خنده الزامیست☺

•★♥هم خاطراتم و مطالب طنز در ضمن به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم♥★•

بلند بخونیدش

نظرات 64 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 15:01 http://sooskesiah.blogsky.com/

منم همینطور...!

Ana پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:50 http://www.afradebahal.blogfa.com

جون دلم واست یه ذره شده بعد هم جرا جرا جرا جرا بنرمه نذاشتی ها ها ها ها ها البته ببخشید هم ناراحت نشیا خب نازم بیشتر جون بهم سر میزنی من دوست دارم

اومدم

آنیسا پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:47 http://ashkoatash.blogfa.com

من که نگرفتم چی گفتی؟؟!
فقط تو خونه ایشو فهمیدم
هرررررررررررهههههررررررررررررههههههههررررررررررررر
کد بنرمو میدم بعدا الان دارم میرم بیرون بوس بوس بااااااااای

بای عجیجم

Ana پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:32 http://www.afradebahal.blogfa.com

نکو میترسم اونم توی هوای بارونی اخه شهرمون داره بارون میاد بعدهم من ازت ناراحتم

چرا گلم ناراحتی

آنیسا پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:28 http://ashkoatash.blogfa.com

هیچwhereهمین whereهااااا
u where meher???

I'm in the clup with my skirts on
I've never been there
I'm in home in my weblog

مریم پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:25 http://sooskesiah.blogsky.com/

خخخخخخخخخخخ
واقعا کار خودت بود؟!
بابا ایول خیلی کارت درسته!

بعله

فریناز پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:18 http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

بس کن فسقل من .
شب خوابت نمی بره ها!
گفته باشم

آها فریناز جوووونمی
باشه دیگه نمی گم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:18

بس کن فسقل من .
شب خوابت نمی بره ها!
گفته باشم

نه من خوابم میره
راستی اسمت رو ننوشتی

glone پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:14 http://glone.blogfa.com

ha ha ha salam ajiiiiiiiiiiiii

dahanet serviiiissss

enghad khandidam k nagu va naporss

سلام ♥♥♥♥
خوشحالم خندوندمت
الان برات میان هوووو

فریناز پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 14:04 http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

زیاد بهش فکر نکن
یه دفعه دیدی شوخی شوخی جدی شد

جدی دیدم قبلا خونه مامان بزرگم اینا اصفهان بود قدیمی بود و پر درخت انگور من داشتم با دختر داییم هتم بازی می کردم بعد داشتیم با لیزز بازی می کردیم می گفتیم هر کی لیزر رو گرفت برده من داشتم لیزر رو میچرخوندم بردم زیر درخت انگور دیدم یه چیزی نتد دوید رفت اونور همه مون جیغ زدیم رفتیم تو یا دوباره تو همین خونه مامان بزرگم میبینه یکی رفت پشت زیر تلویزیونی یرش رو کرد بالا یه نگاه کرد دوباره رعت پایین مامان بزرگم فکر کرد دختر دایی ها من وقتی رفت دید هیچکس نیست

فریناز پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 13:58 http://ferdosi-toosi.blogsky.com/


من جن دیدم

فریناز پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 13:53 http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

بسم الله. بسمم الله. بسم الله

بسم الله
من جووووونم نمی خوام بمیرم

فریناز پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 13:44 http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

بله
حالا چی میشه؟
همش فکر میکنم یکی پشت سرمه

دیگه برامون میان
منم تو عالمه خواب و بیداری بودم خوندم بعد از جا پریدم
منم رفتم دستشویی احساس کردم یکی بهم زل زده فقط بدو در اومدم

فریناز پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 13:37 http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

خدا رحم کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد