بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
سلام
تو لینکام هستی ولی لوگو تو ندارم لدف کن برو تو وب لوگوهام لوگوتو کامنت کن تا بزارم
راستی چرا نیستی
111% موافقم.به وب من سربزن حتما
کوشی خاطره جونیییییی درس میخونی؟؟؟؟؟؟
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم
عید غدیر بر شما مبارک باد.
منممم خیلی دلم واسه همههه تنگیده موفق باشی
به به خاطره خانم حال احوال؟؟؟؟؟ کجایی کم پیدایی؟
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
سلام خاطره برگشتم به وبلاگ خودم ادرسمو عوض کن
منم حالم بهم میخوره!!!!!
وبمو حذفیدم عزیزم ولی چون شما یکی از بهترین وبا بودی اسمتو و ادرستو حفظ بودم خبر دادم از وبت (لینکات)حذفم کنی تابستون بازم میام.
وبم pent house بود
باشه
سلام خاطره جون
شروع سال تحصیلی جدید رو تسلیت میگم امیرد وارم غم اخرت باشه
سام باران جان
Tnx......
Khosh bargashti.....
وبت کو؟
فرا رسیدن پاییز رنگارنگ و زیبا مبارک
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سرانگشت گزانست
کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را، به دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زارییش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخدند
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا آذر مه بگذرد و آید سپس آذرا
شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست
دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گویی که شب دوش می و غالیه خوردست
بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار
بنگر به ترنج ای عجبیدار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست
زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست
چون سیم درونست و چو دینار برونست
آکنده بدان سیم درون لولو شهوار
نارنج چو دو کفه سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طللی کرده برونسو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لولو
وانگاه یکی زرگر زیرک دل جادو
با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار
فرخی سیستانی
فرا رسیدن پاییز رنگارنگ و زیبا مبارک
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سرانگشت گزانست
کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را، به دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زارییش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخدند
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا آذر مه بگذرد و آید سپس آذرا
شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست
دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گویی که شب دوش می و غالیه خوردست
بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار
بنگر به ترنج ای عجبیدار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست
زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست
چون سیم درونست و چو دینار برونست
آکنده بدان سیم درون لولو شهوار
نارنج چو دو کفه سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طللی کرده برونسو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لولو
وانگاه یکی زرگر زیرک دل جادو
با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار